آیداآیدا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

هدیه خدا

آیدا 3

گل مامان سلام عزیز دلم  دختر قشنگم خانومم  تو هفته گذشته با هر سختی که بود برای آزمایش نمونه گرفتیم ازت گرفتن نمونه از 1 دختر بچه 3 ماهه خیلی سخته  مخصوصا نمونه ادرار  روزی که میخواستیم نمونه ادرار ازت بگیریم مجبور شدم 2 تا کیسه مخصوص جمع آوری ادرار بهت وصل کنم تا اینکه بالاخره بعد از 1.5 ساعت جیش کردی   جالبش اینجاست که گاهی همینکه میخوایم پوشکتو عوض کنیم سریع جیش میکنی اما وقتی میخواستیم ازت نمونه بگیریم جیش نمیکردی   برای آزمایش مدفوعتم دفعه اول نمونه رو قبول نکردن و باز مجبور شدیم برای دومین بار ازت نمونه بگیریم  خلاصه تا جواب آزمایشت بیاد کلی نگران بودم برات عزیزم اما خدارو شکر هیچ مش...
3 اسفند 1391

حساسیت

سلام گل قشنگم  سلام دختر خوب و آرومم  فدای چشمای قشنگت بشم من عزیزکم این روزا دل درد و پیچ خوردنهات بیشتر شده  گاهی ساعتها توی خواب بیتابی میکنی و ناله میکنی الهی فدات بشم  نمیدونی دلم چطور میشه وقتی میبینم اذیت میشی مامانم  دفعات دفعت هم تقریبا زیاده و گاهی 7  8 بار در روز میشه  دیشب رفتیم دکترت برای ویزیت ماهانه  به دکتر گفتم فکر میکنم آیدا به همون پروتئین لبنیات حساسیت داره که اینجوری میشه چون اون 1 مدتی که برای دونه های صورتش لبنیات نمیخوردم خوب شده بود و دل درد نداشت اما الان دوباره شروع شده گفت بازم لبنیاتت رو کلا قطع کن ببین تفاوتی میکنه یا نه  ازم پرسید توی مدفوعش خون هم هست یا نه که من...
1 اسفند 1391

آیدا در بهمن ماه

مامانی گلم میخوام چند تا عکسهایی که توی بهمن ماه ازت انداختمو برات بذارم تا یادگاری بمونه عزیزک مامان تازگیها به شدت عادت کردی شست دستت رو میخوری  هر کاری هم میکنیم این کارو ترک کنی نمیشه که نمیشه ببین حتی توی خوابم انگشت میخوری عزیز مامان اینم 1 عکس موقعی که ماهک مامان توی خواب ناز بود  اکثر اوقات موقعی که میخوابی دستت رو اینجوری میذاری روی سینت این روزا 1 کار جدید دیگه هم یاد گرفتی پاچه شلوارتو با دستت میگیری میکشی بالا  این دیگه چه کاریه یاد گرفتی نمیدونم شیطون تازگیها وقتی میذاریمت توی کریرت سریع دستت و میبری و لبه ها و دسته کریرتو میگیری  تازه توی ماشینم اولش که میریم کمی نق و نوق میکنی اما ب...
30 بهمن 1391

آیدا 2

سلام مامانی  سلام شیرین عسلم عسل مامان این روزا دیگه روزای آخر ماه سوم از زندگیته و هر روز داری شیرین تر میشی و کارهای جدید یاد میگیری دقیقا از روز 17 بهمن بود که متوجه شدم دیگه اشیا رو تشخیص میدی  و دستت رو میبری طرفشون که بگیریشون اما هنوز اونقدر قدرت و تمرکز نداری که بتونی بگیریشون دستت ، دستت رو میبری طرفشون و سعی میکنی بگیریشون  البته 1 چند روزی بود که میدیدم داری با دستات بازی میکنی  بعد دیدم با پتویی که انداختیم روت بازی میکنی   و چند روز پیش هم که کنارت بودم و داشتم با لب تاب کار میکردم دیدم دستت رو آوردی و هی میکشی به گوشه لب تاب و بگیریش که همون لحظه ازت فیلم گرفتم که یادگاری بمونه   الهی قربون...
21 بهمن 1391

سلااااااااااااااااااااام گل مامان

سلام گلک مامان  شرمندتم عزیزم خخخخخخخخخخیلی وقته نیومدم اینجا از وقتی 20 هفته حامله بودم تا الان که توی عزیزم 2 ماه و 21 روزه هستی فدات بشم آره به همین زودی نزدیک 3 ماه از اومدنت گذشت  9 روز دیگه 3 ماهت تموم میشه و میری توی 4 ماه  گذشت این 3 ماه به زبون سادست اما ......... اما اصلا به این راحتی هم نبود عزیزکم اینو نمیگم که ناراحتت کنم یا گلایه کنم اما روزهای سختی برای من بود خیلی سخت از همون روز بدنیا اومدنت که خیلی یکدفعه ای و ناغافلی اومدی  ، از درد بعد از زایمان  ، از درد سینه هام که تا 40 روز خیلی شدید درد داشتم و نوکشون زخم بود جوری که 3 بار رفتم دکتر اما مگه خوب میشد حتی الانم گاهی که بد شیر میخوری بازم زخ...
16 بهمن 1391

آیدا 1

سلام مامانی سلام عزیزم قربونت برم مامان  دیگه کم کم داری 3 ماهه میشی هر روزی که میگذزه داری شیرین تر میشی و من بیشتر و بیشتر از قبل دوستت دارم  بابا هم همین حس رو داره میگه هر چی میگذزه این آیدای بابا داره عزیزتر میشه برام امروز بابا آخرین امتحانشو داد و امتحانهای این ترمش هم تموم شد بسلامتی و این یعنی اینکه ما دیگه کم کم باید بریم خونه خودمون و مستقل شدن و تنها بودن رو شروع کنیم  یعنی من و تو نمیدونم بتونیم از پسش خوب بر بیایم یا نه  راستش از این بابت یکم نگرانم آیدا جونم راستش هم دوست دارم بریم خونه و بالاخره مستقل شدن رو امتحان کنیم از طرفی هم خوب برام سخته دیگه  نکنه با خودت فکر کنی مامانم تنبله ها ...
16 بهمن 1391

نوزده هفته

سلام سلام دخمل مامان عزیز مامان ملوس مامان دخملکم اگر قرار باشه که به روش سزارین بدنیا بیای که 99 درصد هم همینجوره بنابر این الان نصف راه و اومدیم با هم و نصف دیگش مونده خانومی  امیدوارم دخمل خوبی باشی و توی نیمه دوم راه هم باهام همکاری کنی و روزهای بارداری خوب و شیرینی برام به یاد بمونه مونس مامان پریروز با بابایی و مامان بابایی رفتیم خرید راستش هنوز نمیدونم قراره مامان بابایی و مامان خودمو چی صدا بزنی حتی معلوم نیست بابا بزرگاتم چی قراره صدا بزنی برای همین یکم سخته هی بگم مامان بابایی یا مامان خودم  خلاصه رفتیم یه چند جا سر زدیم و منم کمی برات خرید کردم عسلکم   مامان بزرگ هم میخواست ست رختخواب دم دستیت رو بخره که چیز...
16 بهمن 1391

هجده هفته و 5 روز

سلام سلام مونس مامان  تپل مپل من عزیزکم  پس تو کی میخوای برای مامانی تکون بخوری دلمو ببری دخملی ؟ پس کی میخوای بذاری مامانی حست کنه عزیزکم ؟ البته بزرگ که شدی و شیکم مامانی و یکمی بزرگ کردی دخملم اما دلم میخواد تکون بخوری تا بیشتر حست کنم نازنینم عزیزکم 11 روز پیش  (91/03/23) بردیمت مشهد سه شنبه ساعت 6 از راه آهن تهران حرکتمون بود و جمعه ساعت 5:30 هم ساعت برگشتمون از مشهد بود رفتم مشهد و کلی برای اینکه نی نیه سالمو صالحی باشی دعا کردم عزیزم   اما توی شیطون بلا از وقتی راه افتادیم دیگه هیچ حرکتی نداشتی گلم البته هنوز حرکتهات واضح نیست اما گاهی بطور تقریبا واضح وول خوردنتو حس میکنم اما این چند روز که مشهد بودیم اصلا ه...
16 بهمن 1391

بيست هفتگي

سلااااااااااام عروسكم سلام ملوسكم سلام دخملكم خوبي ماماني ؟ ببينم ديگه وارد هفته 21 شديم تو نميخواي برام دلبري كني مامان ؟ نميخواي تكون بخوري دلم من و بابايي رو ببري عزيزم  مامان بدجور منتظر تكوناته دلبركم مونس ماماني 3 روز  پيش خاله زهره اومده بود خونمون  ميخواست تورو تو دل من ببينه  ميخواست قلمبگيتو ببينه عزيزم   يه بلوز و شلوار صورتي ناز هم برات آورده بود مامانم  و يه شال هم براي من  كه در اولين فرصت عكسشونو اينجا برات ميذارم يادگاري ديروزم من از سر كار  رفتم خونه ماماني ( مامان خودم ) گفتم كه خيلي عجله داشت براي اينكه زودتر خريدهات تموم بشه عزيزم  رفتيم و تقريبا خريدهات تموم شد...
14 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد