چه کنم برات
امروز چهار دفعه اونجوری شدی فکر میکردم با کم شدن داروت دیگه تو بیداری مشکلت حل میشه اما...
دارم اذیت میشم همش میگم خدایا بردنش پیش دکتر مح.... کار درستی بود یا نه بچم دیگه مدتها بود تو بیداری مشکلی نداشت اما با خوردن اون شربت حالا دوباره توی بیداری هم اذیت میشه آیدا بد حسیه انگار یکی قلبمو گرفته تو مشتش و فشار میده اینکه هیچ کاری برات از دستم برنمیاد بیشتر و بیشتراذیتم میکنه خدایا من چیکار کنم برای این بچه یه جوری بهم بگو باید چیکار کنم خدای مهربونم خدایا دردو خودت دادی درمانشم خودت بده ازت خواهش میکنم ای خدای بزرگ
شیرین من عزیز دلم وقتی بازیکردنتو میبینم شیرین زبونیهاتو میبینم محبتها و مهربونیهاتو میبینم تمنا تو کل وجودم موج میزنه دخترم تمنای شفای تو ، مثل یه شمع دارم میسوزم برات گل من اما نه شعله هاش معلومه و نه دودش