دخترم دیگه نه ماه و نیمه شده
دلبند مامان بالاخره بعد از نزدیک به 6 ماه اومدم تا بازم توی وبلاگت برات بنویسم
توی این مدت باور کن که اصلا وقت نمیکردم بیام اینجا و برات بنویسم البته 1 سررسید برداشتم و برای اینکه راحت باشم و بدون معطلی بشه نوشت اون تو برات مینویسم اما سعی میکنم هر وقت تونستم بیام اینجا و اینجا بنویسم برات
دخترم نمیدونم بگم این نه ماه چطور برام گذشت با اینکه وااااااااااقعا برام سخت بود و هر ماهش برام به اندازه 1 سال گذشته اما از طرفی هم از بس درگیر بودم نفهمیدم چطور به این سرعت 9 ماهه شدی گل من
هنوز شبا بد میخوابی مامانی هنوز در حسرت 1 شب خواب راحتم حدودای ساعت 11 تا 12 شب میخوابی تا ساعت 2 تا 2:30 خوبی بعد بیدار میشی شیر میخوری و از اون به بعد دیگه هر 1 ساعت تا 2 ساعت یکبار بیدار میشی نق میزنی شیر میخوری و میخوابی دم صبح هم که دیگه همش در حال می می خوردنی و من واقعا راحت نمیتونم بخوابم البته حدود 2 هفته پیش بردمت پیش دکتر فوق تخصص گوارش اطفال و ایشون هم گفت به احتمال 90 درصد رفلاکس باعث میشه نتونی راحت بخوابی و البته از وقتی داروهاشو بهت میدم کمی بهتر شدی مامانی
توی 3 ماه گذشته فقط نیم کیلو وزن اضافه کردی گل من تازگیها کمی غذا خوردنت بهتر شده و بیشتر و راحت تر غذا میخوری
راستی بالاخره و بسلامتی 7 روز پیش یعنی روز 4 شهریور متوجه شدیم اولین دندونت ( دندون پایین سمت چپ ) نیش زده بیرون گلکم وای که چقدر انتظار در اومدن دندونتو کشیدم دخترم
مباااااااااااااارکت باشه
برای اولین بار هم روز 2 شهریور برای چند لحظه تونستی روز پاهات بدون اینکه دستتو به جایی بگیری بایستی خانومم
این روزا مدام دستتو میگیری به در و دیوار و مبل و هر چیزی که دم دستت باشه و راه میری همش هم میخوای از همه جا بری بالا باورت میشه امروز از دسته های دراور ما رفتی بالا و من سر بزنگاه ازت فیلم گرفتم ماشاا.. عوض اینکه دیر دندون در آوردی اما توی فعالیتهات از بچه های هم سنت خیلی فعالتر و شیطونتری
موقعهایی که با هم توی خونه تنها هستیم اصلا نمیذاری من به کارهام برسم همش دنبالم گریه میکنی یا اینکه میای از پاهام آویزون میشی و میگی منو بغل کن 1 جورایی از کار بیکارم کردی و این منو ناراحت میکنه که نمیتونم به کارهام برسم
دلم میخواد بشینی و با اسباب بازیهات بازی کنی تا منم بتونم به کارهام برسم
این کارهات باعث شد به این فکر بیوفتیم که 1 پرستار بگیریم که بیاد ازت نگهداری کنه تا من بتونم به کارهام برسم بعد از کلی جستجو فعلا 1 پرستار جوون جدودای 28 ساله گرفتم برات تا الان 2 بار اومده و فردا هم قراره بیاد راستش دلم نمیخواست برات پرستار بگیرم چون خوب هزینش زیاده اما چاره ای برامون نذاشتی خیلی کلافم میکردی و این کلافگی روی زندگیمون تاثیر میذاشت امیدوارم بزودی خانوم خانوما بشی و دیگه نیاز به پرستار نداشته باشیم
راستی چند روز پیش ( 8 شهریور ) که عروسی عمو حمید بود منو تو و بابا رفتیم آتلیه و عکس انداختیم
تا یادگاری برامون بمونه امیدوارم که عکسامون خوب و قشنگ بشن
آیدا جونم الان که برمیگردم به عکسهای ماههای پیشت نگاه میکنم میبینم نسبت به اون موقعها چقدددددددر بزرگ شدی چقدر عوض شدی و چقدر دلم برای اون موقعهات تنگ شده و میدونم بزودی دلم برای این موقعهاتم تنگ میشه کاش زودتر خوب بشی شبا خوب بخوابی روزها آرومتر بشی حساسیتت خوب بشه ( البته بهتر شدی ) تا بیشتر و بیشتر بتونم از داشتنت لذت ببرم و لحظه لحظه با تو بودن رو با تمام وجودم حس کنم اما بدون که در هر شرایطی دوست دارم و عزیزززززززززززز دل مامانی تو دخملک گلم
دیگه ساعت نزدیک 1 شده منم بگیرم بخوابم تا فرصت هست